چریکهای مسلح فدائی خلق -سازمان مخفی ایران

چریکهای مسلح فدائی خلق -سازمان مخفی ایران
چریکهای مسلح فدائی خلق -سازمان مخفی ایران

آذر ۰۸، ۱۳۹۱

جانهای شیفته-نوشته رفیق خانم پروانه

چریکهای فدائی خلق چگونه زندگی ومبارزه می کنند
 
دوشنبه ۲۷فوریه۲۰۱۲
 
درسرزمینی که مردم آن مرده پرست ومُرده های متحرک شوند،عشق بذرهای نورسیده،نه ماندگار،که دربیابان برهوت نادانی وناآگاهی،درمحیط جهل وخرافات و عقب ماندگی ،به جنون کشیده می شود،پولادین اراده هائی می خواهدکه سرنوشت چنین ملّتی راتغییروشجاعانه زندگی کنندوچنین شجاعتی دروجودهرزن ومردایرانی یافت نمی شودبرای تغییرچنین جامعه نفرین شده،بایدبه دنبال قهرمانان آن سرزمین گشت ویافتن آنان کاریست سخت ودشوار اما به هرحال این قهرمانان ردپاهائی ازخودبرای نجات انسانهاوهم نوعان خودبرجای میگذارند،بایدبه دنبال آن ردپا،مسیراصلی رادنبال کرد.مطمئن باشیدکه به هدف اصلی خواهیدرسیددرچنین شرایط ووضعیت سرانجام ودراوج ناتوانی وناامیدی،فرشته نجات بخش ماهم ازراه رسید
 
.....................................
 
این افرادبااستفاده ازقدرت بهائیان مخصوصأانجمنهای بهائی دراسرائیل،آمریکا،انگلستان،استرالیا،کاناداوحتی ترکیه،برای خوددکانی مدرن وامروزی افتتاح،وچون غلامی بی اراده،گوش به فرمان رئیس وروئسای خود،افرادمتعلق به دین شان راچون سیب زمینی وبادمجان وخیاری پوسیده یانورس جداوبراساس بت پرستی بیش ازحدوافراط یاکم بت پرستی پیروان بهائی،آنان راباچوب تشخیص مصلحت وبینش خودرانده وبه محافل مافیائی دینی درکشورهای ذکرشده معرفی وبه طرقهای مختلف،باسرمایه وپول ارسالی بهائیت،گاوهاوغازهای دیانت خودرامی چراند
 
............................................
 
دربرخوردباخصلتهای فردی این افراد،ازدیدگاه آنان،مسیحیان همه گوسفندوعیسی مسیح هم شبان این گوسفندان.اگرهرفردی سیلی محکمی برصورت یک مسیحی زدفردمسیحی بایدداوطلبانه،طرف دیگرصورتش راسیلی خورکرده تااینجوری دشمن را(شرمنده اخلاقش)کندپوچی وبی هویتی این افرادتاآن حدکه دولت ترکیه بادیپورت یک اتوبوس پرازپناهنده ایرانی،که پانزده راس مسیحی گوسفندنیزدرمیان آنان بودندنه تنهادوسیلی به طرف صورت که لگدی محکم به دم کون مسیحیت زده،همه راحقیقتأچون گوسفندان زبان بسته تحویل دولت ایران دادواین افراد،خود،به زندگی گاووگوسفندی وبه حفاظت ونگهبانی ازدامداری دینی،عیسی یشان درآنکاراادامه می دهند
 
............................................
 
باشنیدن این پاسخ دیگردنیابرایم آخرجهنم شد.ازروی صندلی بلندشدم وباخشمی به تمام معنابه وکیلم گفتم
ریدم تواون مسلکت..ریدم به اون وکالت ات....ریدم به دهن اون رئیس ات واون دفترودستکت....ریدم به اون دولتت واون اداره امنیت ات....میناناگهان بادستهایش جلوی دهنم راگرفت...من هم بازوردستهای میناراازجلوی دهانم گرفتم وگفتم ...ولم کن...بطورمربوط نیست...وبافریادادامه دادم:....زنیکه بی شرف...توکه نمی تونستی ازپرونده من دفاع کنی....گُه خوردی وکیل من شدی...توی پتیاره تُرک فکرکردی منم مثل توج.....ام.....؟...مثل توف.......م؟...بی پدرومادر...توهیچ می دونی اگه برگردم ایران چی می شه؟....اون پلیسهای خرواحمق تون می دونن چه بلائی سرمون می آرن?اصلاًپلیس خرتون چیکاره که بخوادبرام تعیین تکلیف کنه؟...من خودموبه سازمان ملل معرفی کردم یاپلیس ترکیه...؟...
وکیل زن بیچاره که ازترس ازروی صندلی اش بلندشده بود:گفت:...خوب معلومه...به یو-اِن معرفی شدین....:من هم دادزدم...پس گُه می خوری اسم پلیس رومیاری
 
..........................................
 
بعدازاین ماجرا،(بعدهافهمیدم که شهرام،به مینا،گفته بود:...این دوستِ شما،پیشِ خودش،ازشهرام،چه غولی ساخته ومینا،باانداختنِ سرخودبه پائین،تازمانی که واردآتن شدیم،این حرف رادردل خود،نگه داشته،ونسبت به من،سرسنگین ترشده بود،)،برخوردِمیناتاحدودی عوض ودرخودفرورفت،کمترحرف می زد،کم حوصله وتقریباًگوشه گیر،تاآنکه یک روز،وقتی درآشپزخانه،مشغولِ تهیه غذابودیم،بحثهاوصحبتهای ما،بارِدیگربه افرادکشیده شد:...فرزانه گفت:..بهتره بابعضی ازافرادِگروه،بحثهای الکی،سئوالات بی موردیاخواهشهای بی نتیجه نکنید،این افراد،یک محفل ویک شبکه سیاسی اند،ولازمه برخوردِدرست ومنطقی ماباآنها،...افرادِعادی ومعمولی که نیستندکه مابخواهیم بانازوکرشمه های زنانه مون،براشون مشکل درست کنیم...اکثراونها،زندگی شون که هیچ...جونشون روتوخطرانداختندوالانش هم توخطره....هیچ می دونین اگه گیرپلیس بیفتن یابرشون گردونن ایران،چی می شه.....?من متوجه منظورِفرزانه شدم وگفتم:....مگه ملاقات ودیدنِ رئیس شون...نازوکرشمه زنانه...یاایجادِدردسره....گفت:..پروانه...رئیس چیه...رئیس کدومه...؟...بابا...توخیلی موضوع روگُنده کردی؟غولی برای خودساختی...؟اون آقاشهرام هم یک آدمیه مثل من وتو...یک پناهنده...یک دیپورتی بدشانس...بااین تفاوت که خودش رونجات داده اومده استانبول،بااین مهندسِ تُرک،بااون ساختمان سازِتُرک آشناشده،واسشون کارکرده،موقعیت شوبهترکرده حالاهم داره به ماهاواین واون کمک میکنه...گفتم:...همین دیگه...چرااین کارهاازعقل بقیه ایرانیهابرنیومده امایک شخصیتی به اسم شهرام،اینکارهارومیکنه...اون هم توی کشورِغریب...؟تازه فریده خانم میگفت:...اون سازمان سیاسی شون ....اسم سازمانشون چی بودمینا؟...میناگفت:...سازمان هویت
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر